امروز هم مثل روز های دیگه......پوچ.....بی فایده.....به هر نحو سرگرم شدن.....مهمانسرا الان خیلی شلوغه،ولی مهمان ها کم کم دارن میرن.من یه عادتی دارم اینه که همیشه میرم تو اتاق مهناسرا شماره11 چراغ خاموش،و آهنگ گوش میدم.اهنگ اونم تو اتاق تاریک برای من مثل الکل میمونه که ادم رو مست میکنه(محض اطلاع تا حالا هیچوقت الکل مصرف نکردم،در حالی که هر چی دوست دارم تقریبا همه الکلی هستن).راستی در مورد دوستام یه چیزی هست که باید بعداً بهتون بگم چون واقعا یه ماجرای عجیب غریبیه.داشتم میگفتم آهنگ باعث میشه فکر من آزاد بشه،درست مثل یه آدم آزاد که هر چی و هر کاری دلش میخواد میتونه انجام بده.تخیل،رؤیا،آرزو،دنیای بی انتها تمام این ها رو من داخل اتاق تاریک و اهنگی که سازگار باشه گوش میدم.آهنگ ایرانی رو زمانی گوش میدم که تو روٰیاها یه کم واقع بین هستم،خودم رو تو آدم های مختلف جا میدم،دکتر،کشاورز،تاجر،و خلاصه فکر میکنم یه آدم پولدار شدم و خانوادم خیلی منو قبول دارن.درمورد خانوادم هم بعداً بهتون میگم.داخل آهنگ خارجی من یه کرگردان مشهور هستم که تمام بازیگران دنیا دوس دارن با من کار کنن و همچنین یه آدم خیلی خیلی پولدار هستم،محبوبترین آدم دنیا.صاحب بزرگترین شرکت دنیا.خلاصه وقتی مهمان ها میان مهمانسرا این چراغ های راهرو رو روشن میکنن و میرن تو اعصابم.چند دقیقه پیش هم الهه(دختر داییم)کمد ها و چئب لباسی هاشو برامون آورد.اون بنده خدا هم مشکلاتی داره.دیگه تو بارون و سرما کمد ها رو آوردیم داخل.الان ساعت 3:53 دقیقه است و خدا میدونه بقیه روز چطور سپری میشه.دیشب قسمت 12 فصل 4 دکستر نگاه کردم خیلی تاثیر گزار بود.
نظرات شما عزیزان:
|